داستان خونه پدر بزرگ
چهارشنبه 9 بهمن 1398 22:02
خونه پدر بزرگ قسمت اول : آشنایی با اعضا ساعت ها پشت در سازمان منتظر بودن. کم مونده بود قلبشون از سینشون جداشه باهربار بیشتر شدن استرسشون تپش قلبشون هم بیشتر می شدو فکرو خیال های منفی به سرشون می زد نتیجه ی این همه سال درس و تمرین امروز معلوم می شد. بالاخره در باز شد افرادی که قبول شدن رو نام بردن همه بودن ولی اسمی از...